زندگینامه ی علامه محمد تقي جعفري (ره) (2)


 

نويسنده: محمد خردمند
 

 

ترجمه و تفسير نهج البلاغه
 

استاد جعفري به تفسير مثنوي پرداخت تا مقدمه‌اي باشد براي شناخت و تفسير كلام امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ (نهج البلاغه) . يكي از بستگان نزديك استاد، در خواب ديد كه در برابر علامه عبدالحسين اميني (1320 ـ 1390 هـ . ق) ـ صاحب الغدير ـ نشسته است. علامة اميني پرسيد: آيا شما جعفري را مي‌شناسيد؟ گفت: آري. علامه اميني گفت: نامه‌اي مي‌دهم به ايشان بدهيد. پرسيد: اجازه دارم نامه را باز كنم و بخوانم؟ وقتي پاسخ مثبت شنيد، در نامه نظر انداخت؛ ديد خيلي معنوي و ملكوتي است؛ به قدري نوراني بود كه حالي خاصّ پيدا كرد. علامه اميني با تأكيد گفت: اين نامه را بدهيد به جعفري و به ايشان بگوييد ما اكنون در اين عالم (برزخ) ديگر نمي‌توانيم كاري بكنيم ولي شما در آن دنيا در ميدان كار هستيد و مي‌توانيد دربارة اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ كار كنيد. به اين ترتيب، ترجمه و تفسير نهج البلاغه آغاز شد و تا پايان عمر استاد ادامه يافت و 27 جلد از آن منتشر شد. علامه جعفري با تمام صلاحيت‌هايي كه در شناخت هستي و جهان بيني‌هاي شرقي و غربي داشت، كوشيد كلام امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ را به درستي بشناسد و به بهترين شكلي بشناساند. در اين راه، او مكاتب گوناگون و نظريه‌هاي مختلف را به ميدان طلبيد و با قدرت استدلال نشان داد كه نهج البلاغه كلام خالق نيست، امّا برتر از كلام هر مخلوقي است و مطالب آن اگر درست و كامل روشن گردد، سراسر حقيقت و درستي است و در آن هيچ كژي و اشتباهي راه ندارد.

شاگردان
 

استاد جعفري حدود 50 سال به تعليم و تربيت جامعه اشتغال داشت. در اين مدت طولاني بسياري از پژوهشگران حوزه و دانشگاه از دروس ايشان استفاده كرده و نكته‌ها آموختند كه از جمله مي‌توان به دكتر «عبدالرحيم گواهي»؛ دكتر «عبدالله نصري» حجت الاسلام دكتر «محمد مهدي گرجيان» اشاره كرد.

آثار
 

از استاد، بيش از 100 كتاب باقي مانده است؛ از جمله:
1. ترجمه و تفسير نهج البلاغه (27 جلد).
2. تفسير و نقد و تحليل مثنوي (15 جلد).
3. انسان از ديدگاه قرآن.
4. نيايش حسين ـ عليه السلام ـ در عرفات.
5. فلسفه و هدف زندگي.
6. فلسفة زيبايي و هنر از ديدگاه اسلام.
7. حكمت اصول سياسي اسلام.
8. اعلامية جهاني حقوق بشر از ديدگاه اسلام و غرب و تطبيق آن دو بر يكديگر.
9. فرهنگ پيرو؛ فرهنگ پيشرو.
10. علم و دين در حيات معقول.

وفات
 

استاد در اواخر زندگي، دچار بيماري سرطان ريه شد. پزشكان اين بيماري را در ايشان در مرداد ماه 1377 تشخيص دادند. فرزند علامه ـ دكتر غلامرضا جعفري ـ كه در نروژ مشغول تحصيل در دورة فوق دكترا، ‌به ايران آمد تا ايشان را براي ادامة معالجه به آن جا ببرد. استاد هنگام خداحافظي با خانواده گفت: «اين سفر بدون بازگشت است. پس از مرگ من، دربارة من اغراق نكنيد.» و به فرزندش گفت: «جلال الدين! حال كه به عمر خود نگاه مي‌كنم مي‌بينم كه چقدر سريع گذشت.»
در نروژ ماجراي جالبي روي داد: شبي يكي از دوستان دكتر غلامرضا جعفري او و استاد را براي شام به منزل خود دعوت كرد. استاد و فرزندش در موقع مقرر به آن جا رفتند. هنگام شام، استاد ناراحت شد و گفت: «بوي تعفّن مي‌آيد!» هرچه به او گفته شد كه تعفنّي در كار نيست، ‌نپذيرفت؛ سرانجام دكتر غلامرضا جعفري برخاست و همراه پدر؛ شام نخورده از آن جا خارج شدند. صبح روز بعد دكتر جعفري با آن دوست تماس گرفت تا عذر خواهي كند، امّا با كمال تعجب دوستش گفت: براي شام شب گذشته نتوانستم مرغ ذبح اسلامي تهيه كنم، به ناچار از مرغ‌هاي معمولي استفاده كردم. از اين كه داشتم مرغ نجس به استاد مي‌دادم؛ بسيار ناراحت بودم؛ و خيلي خوشحال شدم كه ايشان شام نخوردند!
استاد جعفري در بيمارستان «ليستر» شهر لندن نيز بستري شد؛ امّا سرانجام در 25 آبان 1377 ش به ملكوت اعلي پيوست.[1]

پی نوشت:
 

[1] . فيلسوف شرق،ص 158 ـ 164 و ص 208، 209 و 213.
 

منبع: www.andisheqom.com